دنـیـای تـو رنـگارنـگ اسـت و دنیـای مـن خـآکستریـــ انـتـخـاب سـختـی نـیـست یـک رنـگی ِ مـن بـه تـمام دنـیـایـت می ارزد

سلاممممممممممممممممممممم دوستان

میدونم کسی دیگه نمیاد اینجا

ولی من میگم که خیالم راحت شه

من دیگه تو این وبم نمیام

یه وب دیگه زدم

ادرس اونو میزارم

خواهشا اگه اومدین اینجا بیاین اونجا و نظر واسم بزارین اگه نظر نزارین الهی سوسک بشین بعدشم کچل

www.sanam155.blogfa.com


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:خدافظی , ساعت 21:17 نویسنده ¥M!s$_Sk |

مادر: پسرم داری چیکار میکنی؟


پسربچه 5 ساله :دارم واسه دوست دخترم نامه مینویسم


مادر: ولی تو که هنوز خوندن و نوشتن بلد نیستی


پسر بچه 5 ساله: اونم بلد نیس بخونه > اصن تو چه میفهمی عشق چیه؟


مادر :

 





برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, ساعت 13:44 نویسنده ¥M!s$_Sk |

بچه که بودیم

 

بستنیمان را گاز میزدند

 

قیامت به پا میکردیم

 

چه بیهوده بزرگ شدیم...

 

روحمان را گاز میزنن میخندیم...

 

 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, ساعت 1:20 نویسنده ¥M!s$_Sk |

به اندازه گریه گنجشک دوستت دارم


شاید این دوست داشتن کم به نظر برسد


ولی


گنجشک ها وقتی گریه میکنند میمیرنند

 




برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, ساعت 14:3 نویسنده ¥M!s$_Sk |

 

تلخی الکل رو به جون میخرم

 

 

تنها برای اینکه

 

 

هنگامه ی نوشیدنش بگم:

 

 

میزنم به سلامتی اون کسی که هیچ وقت نفهمید چقدر دوستش دارم

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, ساعت 1:52 نویسنده ¥M!s$_Sk |

 

برای خریدن عشق هر کس هرچه داشت اورد

 


 

دیوانه هیچ نداشت و گریست

 


 

گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید

 


 

اما هیچکس ندانست

 


 

که قیمت عشق اشک است

 


 

و قیمت اشک عشق...

 

 

 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, ساعت 1:44 نویسنده ¥M!s$_Sk |

 


گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم:


من رفتم، باهات قهرم، دیگه تموم، دیگه دوستت ندارم...!


و چقدر دلم میخواهد بشنوم...


کجا....؟ غلط میکنی که میری! مگه دست خودته؟رفتن به این راحتی نیست.

 



برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, ساعت 14:53 نویسنده ¥M!s$_Sk |


چقدر سخته


بعد از پشت سر گذاشتن کلی خاطره قشنگ


با بی اعتنایی و بی تفاوتی بهت بگه


هرجور راحتی


کسی مجبورت نکرده بمونی !!
 
 
 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ تاریخ یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, ساعت 14:48 نویسنده ¥M!s$_Sk |

کور باش بانو

 

نگاه که می کنی می گویند:نخ داد

 

عبوس باش بانو

 

لبخند که می زنی گویند:پا داد

 

لال باش بانو

 

حرف که می زنی می گویند: جلوه فروخت

 

شاید دست از سرمان بردارند...

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, ساعت 14:24 نویسنده ¥M!s$_Sk |

 

يه جـآیے باید دسـتـِ آدمـآ رو بکشے

نـِگه شـون دارے ؛

صورتـشون رو میون دستـآتـ مُحـکـم بگیرے
... ... ...
بگے : بـبـیـن ...

مـن دوستـتـ دآرم ، نــــرو
!

 

 




برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ شنبه 24 تير 1391برچسب:, ساعت 6:47 نویسنده ¥M!s$_Sk |

                                               گلوی آدم را             


باید گاهی بتراشند



تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود.



دلتنگی هایی که جایشان نه در
دل



که در گلوی آدم است



دلتنگی هایی که می توانند آدم را خفه کنند. . .

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, ساعت 12:10 نویسنده ¥M!s$_Sk |

 خدايا من خودم برات يه جعبه سيب مي خرم..

.

ديگه زشته ، بسه

 

بيا با هم دوست باشيم!!!

روي همديگر رو ببوسيم!!!

باشه؟

بيام بهشت؟؟؟

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, ساعت 1:57 نویسنده ¥M!s$_Sk |

 چگونه مي توانند به سادگي با ديگران بخوابند؟؟؟


من بالشم را كه عوض مي كنم


ديگر خوابم نمي برد...!!!

 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, ساعت 1:37 نویسنده ¥M!s$_Sk |

 در خانه باز شد کودک گرسنه شادمان به سمت در دويد ,


مرد باز هم دست خالی به خانه آمده بود !


کودک نگاهی به چشمان خيس و شرمسار پدر انداخت ,


دستان پدر را گرفت تا ديگر خالی نباشد !!!

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, ساعت 1:31 نویسنده ¥M!s$_Sk |

 خدايا !!


دردها از اون بالا کوچیک ديده می شن انگار


بيا مشکلات رو ؛


رو در رو حل کنيم!!!

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, ساعت 1:19 نویسنده ¥M!s$_Sk |

به اخر خط رسیده بودم

باید بهش ثابت میکردم که دوستش دارم

 

خیلی عصبانی بودم گفت اگر دوستم داری رگتو بزن گفتم مرگ و زندگی دست خداست

 

گفت دیدی دوستم نداری

 

خیلی بهم بر خورد تیغ را برداشتم و رگمو زدم وقتی تو اغوش گرمش جان میدادم اروم زیر لب گفت :

اگر دوستم داشتی چرا تنهام گذاشتی...

 

نظررررررررررررررررررررر یادت نره گلم


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 14 تير 1398برچسب:, ساعت 1:53 نویسنده ¥M!s$_Sk |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد